سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تصویری از هنر مردم

شهری که فراموش می شود

نقدی بر محتوا و شکل نمایشگاه شهر بهشت

 

 اشاره: نقد نمایشگاه «شهر بهشت» را که کاری از شهرداری مشهد است، حدود یک ماه پیش برای هفته‌نامه‌ی شهرآرا نوشتم. بعد از آن که اجازه‌ی انتشارش داده نشد، متن‌ خودم و تصویر صفحه‌ی بسته شده اما منتشر نشده‌ی شهرآرا را گرفتم تا لااقل این‌جا بگذارم.

  

نمی دانم اگر یکی از اهالی مشهد قدیم بیاید و نمایشگاه شهر بهشت را ببیند چه قضاوتی خواهد کرد؟ نمی دانم، اما می توانم حدس بزنم که آن چه می بیند برای او فاصله ی زیادی با خاطرات واقعی اش دارد. بالاخره پس از ماه ها بحث و کار در حاشیه ی برگزاری جشنواره شهر بهشت، نمایشگاه مشهد قدیم در کوهسنگی برگزار شد؛ اما برای کسانی که با ویژگی های مشهد قدیم آشنایی دارند، پذیرش این نکته سخت است که چنین نمایشگاه عریض و طویلی به پشتوانه ی یک کار پژوهشی کامل برپا شده باشد. اگر برگزارکنندگان این نمایشگاه، به بازنویسی چند متن از چند کتاب بسنده نمی کردند و جست وجویی ساده در بافت قدیمی مشهد می کردند، شاید نتیجه، این نبود که هست.

 

حکایت چند عکس تکراری

انگار برای برپاکنندگان نمایشگاه، «مشهد قدیم» یک واقعیت بسیط و ساده بوده است که سرو ته آن را با هم یکی دانسته اند. در نمایشگاه شهر بهشت، می بینیم که بین معماری بالاخانه های پایین خیابان و بالا خیابان تمایزی گذاشته نشده است. می بینیم که کاشی«بسم ا...»هایی که در محله ی سرشور استفاده می شده است را در محله ی نوغان به نمایش درآورده اند. می بینیم که کاشی کاری هایی که به اسم کاشی کاری خانه های مشهد قدیم نصب شده اند، هیچ ربطی به سبک کاشی کاری های مشهدی ندارند؛ گویی یک جوان خالی الذهن با ابتکار خودش نقش هایی برای کاشی ابداع کرده و به جای کاشی های مشهد قدیم جا انداخته. «ادخلوها بسلام آمنین» مربوط به یکی از ایوان های طلای حرم مطهر در این نمایشگاه از سر در یک خانه سر درآورده است! و... اگر قبل برپایی نمایشگاه، یک دوربین روی دوش می انداختند و بافت های مختلف معماری مشهد را از نزدیک می دیدند و عکس برداری می کردند، می دانستند که مشهد برای خودش فرم اصیل معماری دارد و هر محله ای از آن برای خودش ویژگی های ساختمانی و تزئینی ویژه ای داشته است. شاید آن وقت، حداقل کلون در را به جای گذاشتن روی یک در، روی یک دیوار آجرتراش نصب نمی کردند!

 

این است مشهد قدیم؟!

از نظر سازندگان این نمایشگاه، مشهد قدیم همین بوده است و بس؛ پس مساجد و تکایای مشهد کجای این نمایشگاهند؟ قهوه خانه هایش چرا دیده نمی شوند؟ زورخانه های معروف مشهد چرا فراموش شده است؟ حتی بازار مشهد هم د راین نمایشگاه گم است؟ یک راسته  خالی با یک دکان واهی که در آن چند ابزار پراکنده نصب شده، یعنی بازار مشهد؛ پس مشاغل سنتی و ویژه ی مشهد کجایند؟ دیزی تراشی، آب نبات سازی، گلدوزی، زعفران فروشی و...  همگی در این نمایشگاه جایشان خالی است.

 

دیوارهای بی در

شهر جدید هم در این نمایشگاه مظلوم واقع شده. وقتی بیننده ی نمایشگاه به کوچه پس کوچه های خالی انتهای نمایشگاه می رسد، تنها چیزی که می بیند دیوار نوشته هاست. آن هم نه دیوار نوشته، که خط خطی هایی همه با یک دستخط! و همه از جنس ذغال! از این نگارش تصنعی که به دست یک نفر و با یک ابزار واحد انجام شده بگذریم؛ اصلاً دیوارنوشته های شهر جدید به همین مضامین ختم می شود که «تیم فلان آماده رقابت است» و «آشغال نریزید» و...!؟ پس آن همه دیوارنوشته های مربوط به دوران های مختلف تاریخی مشهد کجا رفته اند؟ دیوارنوشته های خاص دوران انقلاب، دیوارنوشته های خاص یکی دو ساله اول پیروزی انقلاب، دیوارنوشته های خاص دوران جنگ، دیوارنوشته های خاص بعد از جنگ و... کاش طراحان دیوار نوشته های نمایشگاه، به جای ابداع جملات خودساخته و شعاری ای مثل «مشهد، شهر همبستگی و اتحاد»، مراجعه ای به تاریخ دیوارهای این شهر که اکنون در حال پاک شدن هستند، می داشتند.

از همه ی اینها که بگذریم، مگر مشهد جدید فقط دیوارنوشته است؟! گویا طراحان محترم نمی دانند یکی از ویژگی های دوره ی سی ساله ی اخیر مشهد، آهنگری مخصوص آن است که در و پنجره های مشهد نمایانگر آن هستند. سبک خاص درهای فلزی مشهد و تزئینات آن، آن قدر مشهور و متمایز است که موضوع پایان نامه های کشوری هم قرار گرفته است؛ اما متأسفانه از دید برپاکنندگان این نمایشگاه پوشیده مانده است!

 

در آرزوی زبان هنری

فرض کنیم اصلاً این نمایشگاه قرار نبوده واقعیت تاریخی مشهد را نشان دهد! اما حداقل می توانست هنرمندانه طراحی شود. چرا باید ماکت سقاخانه ی حرم مطهر این قدر ضعیف ساخته شود؛ چرا باید به بهانه ی نمایش مشهد قدیم، آن قدر مرغ و خروس در کوچه های نمایشگاه رها شود که بوی نامطبوع فضا را پر کند؛ چرا باید تابلو نوشته ها و عناوین نمایشگاه با خط «کرشمه» (که خطی بسیار نامناسب برای نوشتن متن است و در خوشنویسی ایرانی نیز جایگاه بالایی ندارد) آن هم به این طرز ناخوانا نگاشته شود؛ و چرا باید انتهای نمایشگاه این قدر سردرگم و شعاری باشد؟ در پایان نمایشگاه با آینه ای مواجه می شوی که در آن با شیوه ی مستقیم گویی، با خطی نه زیبا، نوشته شده است: «بعضی ها به دنبال هویت شهری شان هستند، خب(!!!) بعضی ها هم نیستند...».

این است روش تأثیرگذاری هنری؟ یا نکند طراحان این بخش، گمان کرده اند که دارند از کانسپچوآل آرت کمک می گیرند؟ بیایید با هنر و کانسپچوآل بازی نکنیم!

 

شهری که در حال فراموشی است

کلام آخر اینکه این نمایشگاه، که در آن نه بازار مشهد، نه معماری مشهد و نه اماکن و محافل خاص مشهد به درستی ترسیم نشده اند، نشانگر«شهر» بهشت نبود. آن چه دیده شد، یک «روستا»ی مفصل بود که در بعضی تصاویرش با مشهد قدیم فقط مشابهت هایی داشت. نویسنده ی این یادداشت، خود در جریان مدت ها پیگیری ها و جلسات ظاهراً جدی دست اندرکاران این نمایشگاه بوده است. اما اکنون که می بینیم آن همه جلسه گذاشتن و طرح گرفتن و مشورت کردن و... نتیجه اش این شده است، حدس می زنم تمام آن مشورت ها که با امثال ما انجام شده تنها به هدف قیمت گرفتن بوده است و نه پژوهش جدی درباره ی مشهدی که در حال فراموشی است!

 

 تتمه: چند تا از عکس‏هایم از مشهد قدیم واقعی (!) را که برای تکمیل این یادداشت ارائه کرده بودم این‏جا ببینید.

 


نوشته شده در چهارشنبه 86/9/7ساعت 11:27 عصر توسط محمدرضامیری نظرات ( )

<   <<   46   47   48   49   50   >>   >