آن چه در یادداشت های آتی می آید تجربیاتی است ک من از بچه های کف میدان در فعالیت های ارزشی آموخته ام. باشد که به درد سایر فعالان کف میدان بخورد. موضوعات پیشین: تجربه مَشک و آب تجربه سرباز فرمانده: تجربه ی تانک: تجربه فسنجان: تجربه موش و آش: تجربه شیر موز: اینجا در مشهد ما، یک شیرموزی معروف است که سردرش نوشته: «خدا را فراموش نکن» و بین همه ی مردم هم به همین برند شناخته شده است. در فعالیت های ارزشی هم، گاه کسی از تو کمک می خواهد و تو با همه ی توان و تخصص و ارتباطات و شبکه و اعتبار و آبرو به میدان می آیی و شروع می کنی به خدمات دادن و وقتی کار آن دوست راه افتاد، می رود و پشت سرش را هم نگاه نمی کند و بعد که نوبت تو می شود تا از او تقاضای یاری کنی که با تو در یک جبهه قرار گیرد، هیچ اعتنایی نمی کند و گاه با تعبیراتی تو و حرکت و جبهه ات را تحقیر می کند تا شاید همکاری نکردنش را توجیه نماید.
اندر تقسیم بندی ها و تیپ سازی های ما در فعالیت های ارزشی
اندر سازمان دهی های عمومی و کارهای تخصصی
اندر ضرورت ارتباط بلاواسطه ی موالی با ولی
اندر آداب آموختن و آموزاندن!
اندر باب خطاهای کوچک و آسیب های بزرگ
گاهی به مزاح به دوستان می گویم: پیام این خدا را فراموش نکن، این است که اگر تو یک بار مرا به شیرموز دعوت کردی و من تو را دعوت نکردم و به روی خودم هم نیاوردم، تو باز هم خدا را فراموش نکن و به خاطر خدا بازهم دفعه بعد تو مرا دعوت کن به شیرموز!
آهنکاری زیبای یک منزل در کوچه ی پشت همان شیرموزی در خیابان توحید مشهد / 1386
قبول دارم که سخت است. ولی همین جاست که آدم به مقامات معنوی می رسد. :)